فروم نوعی دیگر از پرخاشجویی دفاعی را تحت عنوان "پرخاشجویی و مقاومت" تعریف میکند.
سرچشمه مهم دیگری از پرخاشجویی دفاعی عبارت است از پرخاشجویی به عنوان واکنش نسبت به هر کوششی برای آگاه ساختن کشمکشها و خیالهای واپسزده.
ظاهراً عنوان "مقاومت" اولین بار از سوی فروید مطرح شدهاست، وقتی که با طرح مطالب واپسزده بیمارانش با مقاومت آنان مواجه میشد. نکته جالب این است که این نوع مقاومت آگاهانه نیست و بیمار بدون اینکه متوجه باشد در مقابل کشف برخی مطالب مقاومت میکند. برخی دلایل مطرح در این نوع مقاومت عبارتند از:
در ادامه یک نمونه از یک جلسه روانکاوی نویسندهای آورده شده است:
[نویسنده] طی جلسهای به من گفت که دستنوشتهای را تغییر دادهاست چون فکر میکرده با این کار مورد بهتر برای پیام خویش ارائه میکند. گمان میکرد که تصمیم درستی گرفته و از اینکه بعدها به گونهای احساس افسردگی میکرده و سردرد داشته تعجب میکرد. اشاره کردم که احتمالاً انگیزه واقعیش این بوده است که انتظار داشته نسخه تغییر یافته، مردم پسندتر از نسخه اصلی باشد و پول و شهرت بیشتری برایش بیاورد؛ به علاوه حالت افسردگی او و سردردهایش احتمالا با این اقدام خیانت به خود در ارتباط است. هنوز گفتهام را تمام نکردهبودم که از جا پریده، با خشمی شدید برسرم فریاد کشید که سادیستی و از خراب کردن شادی پیشبینی شدهام لذت میبری، مردی حسودی که بر موفقیت آیندهام غبطه میخوری، بیسوادی که درباره زمینه کار نویسندگیم هیچ نمیدانی، و بسیاری سخنان درشت دیگر. (باید توجه داشت که بیمار معمولاً بسیار متواضع بود و هم پیش و هم پس از این انفجار، نسبت به من با احترام رفتار میکرد.) بهتر از این نمیتوانست نظر مرا تایید کند. نام بردن انگیزش ناآگاهش تهدیدی بر تصویر خود و مفهوم هویت خود، در او بود. با پرخاشجویی شدید نسبت به این تهدید واکنش داد، گویی تهدیدی نسبت به جسمش یا داراییش صورت گرفتهبود. هدف از پرخاشجویی در چنین مواردی یک چیز است: نابود ساختن شاهدی که مدرک دارد.
فروم در ادامه نگاهی به تاریخ میاندازد و از برانگیخته شدن خشم حکومتها از کسانی که با بیان حقیقتی در مورد آن رژیم، به حبس و تبعید و اعدام محکوم شدهاند صحبت میکند. توجیه رایج این رفتار این است که چنین افرادی تهدیدی برای آن نظام محسوب میشدهاند و برای مهار این تهدید چنان رفتاری با آنها میشده است. به این توجیه این اشکال را وارد میکند که چرا حکومت گاهی از گویندگان حقیقت حتی وقتی تهدیدی واقعی برای نظم مستقر نیستند نفرت بسیار عمیق پیدا میکند که برای آنها مجازات سنگین حبس و تبعید و اعدام در نظر میگیرد. به نظر فروم دلیل این موضوع این است که این افراد با گفتن حقیقت، مقاومت کسانی را که آن حقیقت را واپس میزنند، به حرکت درمیآورند. در این مورد بحث تنها تهدید قدرت نیست، بلکه بحث به لرزه درآمدن نظام جهتگیریهای آنان است. در نهایت میگوید که تنها کسانی که فرآیند آگاهشدن از انگیزههای واپس زده را تجربه کردهاند، معنی زلزله مانند سرگشتگی و پریشانی که در پی آن روی میدهد را میشناسند. همه افراد چنین ریسکی را نمیپذیرند خصوصاً کسانی که در حال حاضر از نادیدهگرفتن حقایق سود میبرند.
پینوشت یک
به نظرم این نوع از خشونت ورزی خصوصاً از سوی حکومتها، واقعاً جای تامل دارد. دیدهایم افرادی را که (ورای هیاهوی مدیریت شده از سوی رژیم) نه تنها انگیزه براندازی وضع موجود را نداشتهاند بلکه در چارچوب تایید نظام حاکم، پس از گفتن مطالبی به شدت مورد تنفر قرارگرفتهاند. احتمالاً این افراد مطالبی را آشکار میکنند که باید پنهان بمانند.
پینوشت دو
تکلیف دوگروهی که در پینوشت اول از آنها صحبت شد، معلوم است. گروه سومی که میتوان از آنها نام برد کسانی هستند که از نادیده گرفتن حقایق سود میبرند. کسانی که حتی اگر بخواهد تفاهمی صورت بگیرد به جهت در خطر افتادن منافعشان، مانع تراشی میکنند. این گروه از انسانهای پست به معنای واقعی، هرچه در یک جامعه پرجمعیت تر باشند، کار اصلاح آن جامعه سختتر خواهدشد زیرا پیوستن افراد به آنها منافع بسیاری را به قیمت مسخ شدن موجودیت انسانیشان در پیدارد و قدرت گرفتن انسانهای مسخ شده بزرگترین فاجعهای است که میتواند در یک جامعه رخدهد.
فروم در مورد پرخاشجویی و خوددوستی مطلب جالبی دارد که در ادامه خلاصهای از آن میآید.
... شخص خوددوست اغلب نه از طریق بستگی با دیگران، یا به وسیله کار یا دستاورد واقعی خودش، که با اعتقاد کاملاً ذهنی خویش در مورد کامل بودن، برتری خودش بردیگران، ویژگی فوقالعادهاش، به مفهومی از ایمنی دست مییابد. ... هرگاه دیگران با اهمیت ندادن به او، انتقاد از او، یا به رخ کشیدن چیز نادرستی که گفتهاست، شکست دادن او در بازی یا بسیاری موارد دیگر، خوددوستی اش را جریحهدار کنند، معمولاً با عصبانیت یا خشم شدید واکنش انجام میدهد، خواه آن را نشان دهد یا نه، یا حتی از آن آگاه باشد یا نه. این شخص هرگز کسی که خوددوستیاش را جریحهدار کرده نمیبخشد و اغلب چنان شوقی برای انتقام دارد که اگر جسمش یا داراییاش مورد هجوم واقع میشد، شدت بسیار کمتری داشت.
...
در میان رهبران سیاسی، خوددوستی به میزان زیاد رایج است؛ میتوان آن را بیماری یا ویژگی شغلی درنظر گرفت، به ویژه در میان کسانی که قدرت خود را مرهون نفوذ بر مخاطبین بسیارشان هستند. ... رهبر خوددوست به خاطر تعادل ذهنی خوش نیازمند موفقیت و تحسین است. اندیشهی عظمت و لغزش ناپذیریش اساساً برخودبزرگبینی خوددوستانهاش مبتنی است نه بر دستاوردهای واقعیش به عنوان موجودی انسانی. با وجود این، بدون غرور خوددوستانهاش نمیتواند زندگی کند، زیرا هسته انسانیش (اعتقاد، وجدان، عشق و ایمان) چندان رشدی نیافتهاست. اشخاص فوقالعاده خوددوست، اغلب مجبورند مشهور بشوند، زیرا در غیر اینصورت ممکن است افسرده و بیمار شوند.
خوددوستی میتواند به صورت گروهی نیز بروز کند. در خوددوستی گروهی، هدف فرد نیست، بل گروهی است که فرد بدان تعلق دارد، فرد میتواند به طور کامل از آن خبرداشته باشد، و بدون هیچ محدودیتی آن را بیان کند. بیان اینکه "کشور من" (یا ملتم، یا دینم) بهترین، قدرتمندترین، صلحدوست ترین، مانند آن است، به هیچ روی دیوانگی نمینماید؛ برعکس همانند میهنپرستی، ایمان، و وفاداری به نظر میرسد.
... خوددوستی گروهی، کارکردهای مهمی دارد. در وهله نخست، همبستگی گروه را افزایش میدهد ... دوم به اعضای گروه احساس غرور میدهد. حتی اگر کسی، بدبخت ترین، بیچارهترین و بیحیثیتترین عضو گروه باشد، در این احساس که "من عضوی از بهترین گروه جهانم" برای وضعیت او، جبرانی وجوددارد.... طبقهای از اجتماع که از زندگی، بیشتر برخوردار میشوند، کمتر متعصباند (تعصب ویژگی مشخص خوددوستی گروهی است) تا آنان که، همانند طبقههای میانی پایینتر، در همهی زمینههای مادی و فرهنگی دچارکمبودند و زندگی صددرصد کسالتباری را میگذرانند.
...
کسانی که خوددوستیشان بیشتر به گروهشان بازمیگردد تا به فرد خودشان، به همان اندازهی خوددوستان فردی حساسند، و نسبت به هر آسیبی، واقعی یا توهمی، که به گروهشان وارد آید با خشم واکنش نشان میدهند.
***
پینوشت یک
برادر! دعا کردنت را دیدهام، کز کردنت در گوشهای و به یاد شهدای جنگ اشک ریختنت را دیدهام. دیدهام که ورای همه هایوهوی و دلفریبیهای دنیا آرزوی شهادت داری. اما "حقیقت"، عهد نکرده که همیشه در کنار توباشد. طنز تلخ زندگی تو آنجاست که با آرزوی شهادت در دل، رفتاری شبیه ظالمین و ستمکاران داشتهباشی و دیگران را به فیض شهادت برسانی!
پینوشت دو
وای برشهری که در آن آزادگان در زنجیرند، وای برشهری که در آن فرهیختگان در بندند، وای برشهری که در آن دانشجویانش اسیرند ... و صد وای بر شهری که در آن جنازهها هم امنیت ندارند.
پینوشت سه
به نقل از خبرآنلاین
رییس سازمان زندان ها و اقدامات تامینی و تربیتی از احداث 47 بازداشتگاه تا سه سال دیگر در کشور خبر داد و گفت: عملیات احداث برخی از این بازداشتگاه ها هم اکنون در حال انجام است.
غلامحسین اسماعیلی افزود: بودجه این سازمان در سال 90 و همچنین سال های دیگر، باید قدری افزایش یابد تا بتوان عملیات ساخت بازداشتگاه ها را طبق زمان بندی پیش برد.
معاون رییس قوه قضاییه اضافه کرد: خواست سازمان زندان ها این است که در سه سال آینده این 47 بازداشتگاه به بهره برداری می رسد.
پینوشت چهار
یارب مخواه روزی را برای ما، که از زنده بودنمان شرمگین باشیم
همانطور که حتماً شنیده اید، آقایان موسوی و کروبی درخواست برگزاری تجمعی در تاریخ بیست و پنجم بهمن ماه در حمایت از مردم مصر و تونس کرده اند. در مقابل این درخواست دو نوع واکنش می تواند وجود داشته باشد:
الف. پذیرش درخواست
در این صورت ممکن است تجمع شلوغی برپا شود. اگر عده فراوانی به درخواست مخالفین سرشناس دولت در این راه پیمایی شرکت کنند، تبلیغات چند ماهه رسانه ها بی اثر می شود. چراکه اگر در عرض چند ماه گذشته بعد از حوادث سال پیش به رسانه های داخلی توجه کرده باشیم، باید به این نتیجه برسیم که معترضین همه از کرده خود پشیمان شده اند و در تاریخ نهم دی این پشیمانی را ابراز کرده اند. شکل گیری یک راه پیمایی پرجمعیت، دقیقاً در تضاد با این حجم تبلیغات است.
از طرفی اگر این تجمع شکل بگیرد، تصویر کلی آن همایش حمایت معترضین ایرانی از معترضین مصر و تونس علیه دیکتاتوری موجود در آن کشورها خواهد بود. وقتی معترضین در کنار هم قرار گیرند، ناظرین بیرونی ناخودآگاه طرف های مقابل معترضین را نیز در کنار هم می بینند.
ب. رد درخواست
در روزهای اخیر تلاش های زیادی شده است تا ایران خود را هوادار تظاهرکنندگان علیه دیکتاتوری حسنی مبارک نشان دهد. شدت این هواداری گاه به اعتراض علیه فیلترینگ هم کشیده شد. حال اگر دولت ایران درخواست عده ای برای استفاده از یک حق قانونی را نپذیرد، درواقع تمام رشته های خود را پنبه خواهد کرد، چرا که باز هم همه شواهد دولت ایران را مشابه آنچه که با آن مخالف است نشان خواهدداد. این القائات با مستولی شدن دوباره فضای امنیتی در تهران پررنگ تر خواهد شد.
***
اما شاید معترضین ایرانی تفاوت هایی با دیگران داشته باشند. در ایران اعتراض ها بیشتر در بین افراد فرهیخته تر جامعه و به قول برخی قشر متوسط جامعه شکل گرفت و به لایه های زیرین اجتماع و عوام نفوذ پیدا نکرد. به نظرم این قشر با توجه به پختگی تاریخی که پیدا کرده است، نسبت به انقلاب کردن صبورتر و نسبت به حقوق متعالی انسانی حساس تر است. این یعنی یک فرصت و یک سرمایه برای نظام. حکومت ایران با معترضینی مواجه است که خواست اولیه آنها به هیچ وجه دگرگونی و زیر و رو شدن ساختارها نبوده است. خواسته های آنها با آنچه که احتمالاً ایفای حقوقشان می نامند، تاحدود بسیار زیادی تامین شدنی بوده و هست. اما چشمی تیزبین و با درایت لازم است تا از بین تمام شبیه سازی های بی غرض و باغرض، واقعیت ها را ببیند. به نظر من درست ندیدن هیجدهم تیر به عنوان یک اعتراض محدود دانشجویی، اعتراض های گسترده سال گذشته (عموماً در بین قشر متوسط جامعه) را به دنبال داشت و نگرانی از این است که ندیدن واقعیت های سال گذشته اعتراض ها را به سطوح دیگری از اجتماع بکشاند که اگر حرکت کند فقط انقلاب کردن را بلد است.