ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

عذاب

واقعاً عذابی بزرگ تر از این می تواند بر انسان نازل شود که خداوند او را در جایگاهی قراردهد که شایستگی قرارگرفتن در آنجا را ندارد؟

آدم ضعیف، آدم کینه توز، آدم کم خرد و پراشتباه و ... اگر مقام و منصب خاصی نداشته باشد، دامنه ضرر رساندنش به مردم محدود می شود به خانواده و محیط پیرامونش. وای به روزی که این شخص نتواند در مقابل وسوسه قدرت مقاومت کند. نیاز به توضیح نیست که آدمی با خصایص منفی اگر در جایگاه قدرت قرارگیرد چه به روزگار خود و دیگران می آورد. حتی اگر بخواهد دست به اصلاح هم بزند، کم خردی او و یک تصمیم اشتباه، فسادی به دنبال می آورد که ممکن است سعادت یک ملت را (حتی در دوران های بعد)  تهدید کند. در نتیجه قدرت برای این آدم باتلاقی ایجاد می کند که روز به روز بیشتر در آن فرو می رود.

خدایا، مقامی به ما مده مگر اینکه قبل از آن شایستگی داشتن آن را به ما عطا کنی.

نظرات 1 + ارسال نظر
سینا دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:23 ق.ظ http://ermes3.blosky.com



غزلی از زنده یاد حسین منزوی :

( تقدیم به همه کسانی که سر سبزشان زبان سرخشان را به بریدن می دهد!!!!! )

پیرهن سبز



ای غرق به خون پیرهن سبز تن دوست! وی بیرق گلگون برافراشتن دوست !

چون جامه ی پرنور انالحق زن منصور ای شاهد بر دار شهادت شدن دوست

در لحظه ی دیدار تو هم اشکم وهم رشک زان بوسه ی آخرکه زدی بر دهن دوست

از صافی سبز تو گذر کرد خوشا تو خونی که فرو ریخت به خاک وطن دوست

گفتیم مگر حرز حفاظش شوی اما تقدیر چنین خواست که باشی کفن دوست

بودی تو ودیدی که چه سیراب شکفتند: آن چهار شقایق به بهار بدن دوست

ای جامه ی جان گشته زافلاک گذشته ای غرق به خون پیرهن ـ ای پیرهن دوست! ـ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد