ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

ابوموسی

یکی از کسانی که به ناحق در مقامی قرار گرفته بود که جای او نبود و دل ولی خدا را خون کرد ابوموسی اشعری بود. در فاجعه جمل، امام از مردم کوفه خواست که به یاریش بشتابند و ابوموسی والی کوفه بود. قصد امام تلاش برای درنگرفتن جنگ بین مسلمانان بود. جنگ های داخلی و برادر کشی پیروز ندارد. حتی اگر پیروزی ظاهری هم به دست بیاید باز در دل شکست خوردگان تخم کینه ای کاشته خواهد شد که به هر حال در جایی خود را نشان خواهدداد. امام می خواست تمام تلاش خود را به کار گیرد تا این فتنه بدون درگیری خاتمه پیدا کند. اگر ابوموسی دعوت امام را اجابت می کرد و سپاه کوفه را به بصره می فرستاد اصحاب جمل نمی توانستند بصره را به اشغال درآورند و در کارشان مصمم تر نمی شدند. اما این پیرمرد مردد بود و کم خرد و قدرت تشخیص حق را نداشت. تنها اشتباهش این بود که در جنگ شرکت نکرد. همین. همین اشتباه ظاهراً کم اهمیت باعث شد که امام نتواند آتش فتنه را بدون جنگ خاموش کند، و ابوموسی مسؤول تفرقه ای شود که در امت اسلام افتاد. در کتاب فاجعه جمل بخشی از نامه ای  که فرستاده امیرالمؤمنین به کوفه برایش ارسال کرده بود آمده است :
" ... بر مردی وارد شده ام سنگین، دشمن خوی، با تظاهر به حقد و کینه توزی ! ... "
شاید اگر ابوموسی در یک جایگاه عادی اجتماعی قرارداشت، اشتباهاتش و تردیدهایش در یاوری حق و کم خردی هایش آنقدر دامن گیر نبود. اما شهوت قدرت او مسیر زندگی امتی را عوض کرد و لعنت ابدی را برای خودش داشت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد