ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

سطل های رنگ

انقلاب

پرده اول

آزادی خواهی + آرمان گرایی + حق طلبی + ستم ستیزی + ... =  اتحاد علیه وضع موجود که دقیقاً ضد اینهاست

پرده دوم:

افزایش تدریجی انقلابیون + ضعف تدریجی مدافعین = شکست وضع موجود

پرده آخر:

تغییر موقعیت انقلابیون و حرکت تدریجی آنها از لایه های پایین اجتماع به لایه های بالایی و قرار گرفتن در موقعیت هایی که احتیاج به دانش و تجربه هایی دارد که ممکن است آنها نداشته باشند. به همراه تکرار اشتباهات کسانی که دیروز با آنها مخالف بودند و امروز در جایگاه آنها قرار گرفته اند. اگر چنین شود آنگاه آنچه رخ می دهد عبارت است از:

تصمیم های خطا، در نتیجه، آثار زیانبار، در نتیجه، سیاه شدن چهره نورانی انقلابیون، در نتیجه، بسته شدن مجدد نطفه ظهور طبقه های جدید معترضان آزادی خواه، حق طلب، ظلم ستیز و ....، در ادامه، توفیق پیدا کردن بخشی از آن معترضین برای تشکیل جبهه ای فراگیرتر، در ادامه تلاش جبهه جدید برای اثبات سیاهی جبهه قبلی و در آخر، تکرار دور قبلی.

نتیجه: ریسک انقلاب، مخصوصاً در جامعه ای که ضعف های فرهنگی زیادی دارد بسیار بالاست.


استبداد

شیوه سطل های رنگ:

ریختن رنگ سفید برروی خود و موافقان و پاشیدن رنگ سیاه برروی غیرخود و مخالفان.

یک تصویر:

صف بندی / قرارگرفتن در صفوف مقابل هم / پیدا کردن نقاط تاریک در صف مقابل و نقاط روشن در صف خود و بزرگ کردن آنها و نیز برعکس.

این طرز رفتار در به قدرت رسیدن یا نرسیدن صفوف و در برجایگاه قدرت ماندن یا نماندن آنها نقش دارد اما لزوماً تضمینی  برای  گذر به وضعی مطلوب نیست.

خطر:

برای تضعیف جامعه ای که شیوه سطل های رنگ در آن پذیرفته شده است، جنگ افروزی و تحریم و سرکوب آنچنان کارگر نیست چون باعث شکل گیری دوباره صفوف سپید متحد درونی در مقابل صفوف سیاه بیرونی می شود. برای از هم پاشیدن این جامعه تنها کافی است به بازیگران عرصه های مختلف، سطل های رنگ بیشتری داده شود تا اتحاد در مقابل بیرون به صفوف سیاه و سپید درونی منجر شود. حاکمانی که ظهور خود را با نفی مطلق دیگران آغاز می کنند به زودی به همان دامی می افتند که خود پهن کرده اند و بعد از مدتی کوتاه و سرزدن اشتباهات پشت سرهم نقش نجات بخش بودن آنها با نقش توجیه گر بودن عوض می شود. این وضع آبستن استبداد است و از دل استبداد است که انگیزه های ویران کننده وضع موجود شکل می گیرند.

 

گفتگو

نگاهی دیگر:

"ما" لزوماً بهترین نیستیم. "ما" انسان هایی خاکستری هستیم و چه بسا در زندگی تک تک ما روزهایی متمایل به سیاهی و روزهایی متمایل به سپیدی وجود داشته باشد و حتی در لحظه های یک روز.

باید به هم کمک کنیم. به نظر من، آنچه باید شکسته شود نه الزاماً ساختارهای موجود و جابجا شدن افراد است بلکه شکستن شیوه سطل های رنگ است.

به نظر من، "ما" و "آنها" در هر گروهی که در آن قرارداریم ، باید همواره گفتگو کنیم و در تلاشی صمیمانه "باهم"  تصمیم های درست تر بگیریم. باید بپذیریم که ما لزوماً بهترین نیستیم که با این فرض راه را برای محکوم کردن دیگران باز کنیم. باید:

 برای به نقد گذاشتن خود آماده شویم. قبل از "آنها" ، "ما" شروع کنیم.

خود را ملزم کنیم تا اشتباهاتمان را بپذیریم. قبل از "آنها"، "ما" نقدها را بشنویم و بپذیریم.

برای اصلاح اشتباهاتمان  تلاش کنیم.

نتیجه: بهبود تدریجی / طولانی اما مستمر

مشکل: سرمایه چنین حرکتی تغییر فرهنگ است. زمان زیادی طول می کشد تا یاد بگیریم سطل های رنگ را کنار بگذاریم و آیینه های صداقت را رو در روی هم بگیریم.

درپایان:

به خاتمی احترام می گذارم.

احترام می گذارم به این دلیل که برای اولین بار شعار "زنده باد مخالف من" را سرداد. او می خواست فرهنگ گفتگو را جایگزین فرهنگ رنگ پاشی کند. اما نشد. حتی در میان دوستان و طرفدارانش هم ( خودم راهم جدا نمی کنم )  این فرهنگ شکل نگرفت. فرهنگی که به آن نیاز داریم. پس زدن این فرهنگ یعنی باز کردن راه شکل گرفتن فرهنگ سیاه کردن هرچه غیر از خود، و افتادن در دور باطلی که به آن اشاره شد.

 

پند

« بهتر است انسانی کام برنیاورده باشیم تا خوکی کام برآورده؛ بهتر است  سقراطی کام برنیاورده باشیم تا ابلهی کام برآورده. و اگر خوک ها ، یا ابلهان، عقیده ای دیگر دارند، بدان جهت است که آن روی قضیه را که مربوط  به ایشان است می بینند و می شناسند.»

جان استوارت میل

ماکیاولیسم

این مطلب از پاورقی آخر فصل عرفان و سیاست کتاب عرفان اسلامی نوشته علامه جعفری آورده شده است:

ماکیاولی پس از آن که اخلاق و مذهب را تا آنجا که مزاحم کار سیاست مداران نداشد، تصدیق می کند، می گوید:

" این به معنای آن نیست که زمامدار باید به مذهب و عادات و اخلاق رعایا معتقد بوده باشد و تقواهای ایشان را به کار بندد و بدان عمل نماید! ماکیاولی هر نوع وسایل – اعم از جزیی یا کلی را که در سیاست به کار رود – نیرو می شمارد."

[ فلسفه سیاسی ، ج 2، / 439 ]

" چنان چه مقیاس اخلاق دو گانه ماکیاولی را که به ماکیاولیسم معروف است – یعنی این که برای زمامدار و برای مردم در آن واحد، دو مقیاس متضاد اخلاقی قائل شده و اخلاق در نظر وی به دو دسته متضاد تقسیم می شود و اخلاقی که رعایت آن برای مردم لازم است ، به عقیده وی برای زمامدار لازم نیست – از نظر استدلال مذکور تحلیل کنیم، مطلب روشن می شود ... صراحت لهجه ای که ماکیاولی در بیان این نتیجه و قبول آن در کتاب "زمامدار" به کار برده است ، موجب شهرت کتاب مزبور به بدی و گمراهی و واجد بودن روح شیطانی گردید، در حالی که کتاب "مقالات" وی نیز اگر در مندرجات آن دقت شود، کمتر از کتاب "زمامدار" نیست و حاوی همان مسائل است. ماکیاولی با کمال صراحت، اجازه ظلم و ستمگری، غدر و خیانت، قتل و جنایت را به زمامدار داده و به کار بردن کلیه وسایل شیطانی را برای نیل به قدرت و حفظ و ازدیاد آن مجاز می شمارد؛ مشروط بر این که با کمال مهارت و زبردستی و زیرکی و به قدر لزوم، سرّی و مخفی و دور از انظار خلق انجام شود تا موجب عکس العملی به ضرر زمامدار نگردد."

[همان ماخذ، / 446 و 445]

" به عقیده وی، زمامدار که خالق دولت است، نه تنها خارج از حوزه قانون و حقوق قرارگرفته، بلکه چنان چه قانون اخلاقیات را وضع و مقرر دارد، خودش خارج از آن حوزه اخلاقیات قرار می گیرد. برای قضاوت اعمال زمامدار، معیار و سطح سنجشی ( استانداردی) وجود ندارد، به جز موفقیت وی در انجام مصالح سیاسی به منظور ازدیاد قدرت و ادامه قدرت دولتش."

[همان ماخذ، / 445]

این طرز تفکر برضد همه اصول انسانیت است اعم از دین، اخلاخ ، فرهنگ، و همه طرافداران اصول مزبود باید با این طرز تفکر مخالفت نموده و از شیوع آن ها جلوگیری کنند.

بیا ره توشه برداریم

بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند
گرفته کوله بار زاد ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت

...

بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم