ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

غمگین نباش

اگربدکردی،

اگر تشت رسوایی ات از بام افتاد،

اگر شهامت اعتراف به خطا کردن را نداشتی،

اگر حسرت روزهایی را می خوری که اندک آبرویی داشتی ...

غمگین مباش که هنوز راهی وجوددارد!

صحنه ای برپاکن و خودت را مظلوم نشان بده،

به دوستانت بگو آنقدر بر مظلومیتت مویه کنند تا جای ظالم و مظلوم عوض شود،

و اگر ندای دوره گردی را شنیدی که گفت:

چراغی را که ایزد برفروزد / هرآنکس پف کند ریشش بسوزد

توجهی نکن، سال ها و قرن هاست که این صدا به گوش می رسد، ولش کن، با ما نیست

 

نظرات 2 + ارسال نظر
behdashti یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:07 ق.ظ http://www.eramkala.com

سلام دوست عزیز ،امیدوارم حالت خوب باشه ممنون از مطالب خوبت ،راستی اگر تونستی قالب وبلاگتو عوض کن تا زیاد تکراری نباشه به منم سر بزن خوشحال میشم

حامد چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:39 ق.ظ http://dakhmeh.blogsky.com

با ما که نیستی!؟!؟!؟!!

نه، خودش می دونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد