ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

موجه نمایی

اریک فروم را احتمالاً می شناسید. نویسنده کتاب هایی مانند "گریز از آزادی" و "هنر عشق ورزیدن". فروم از جمله روانشناسانی است که به جهت نگاهی که به انسان دارد در بین برخی از علمای اسلامی نیز قابل احترام است. در ادامه یک پاراگراف از مطلبی از وی در مورد نیروی موجه نمایی آورده ام. برخی از کلمات این نوشته را متمایز کرده ام تا ببینیم که با جایگزین کردن کلماتی دیگر با آنها آیا می توانیم نتیجه بگیریم که کم نیستند افرادی  (خودمان را استثنا نکنیم) که در دفاع از یک نظام فکری یا اجتماعی بیشتر سعی در موجه نمایی دارند تا دفاع منطقی.

"روانکاوی خصلت دو پهلوی فراگرد فکری ما را آشکار ساخته است. به درستی نیروی موجه نمایی، این نسخه بدل منطق، یکی از معمایی ترین پدیده های انسانی است. اگر ما این اندازه به آن عادت نکرده بودیم موجه نمایی های ما به نظر کاملاً شبیه به حالت روان پریشی جلوه می کرد. شخص مبتلا به روان پریشی ممکن است بسیار باهوش و فهمیده باشد و قوه منطق خود را در تمام زمینه های زندگی اش غیر از بخش جدا شده ای که به سیستم پارارنویید او مربوط می شود به نحو درخشانی به کار اندازد، فی المثل، چنانچه با یک روشنفکر استالینیست به بحث بنشینیم ملاحظه خواهیم کرد که وی در زمینه های مختلف فکری قدرت و ظرفیت فراوانی در بکاربردن نیروی منطق از خود نشان می دهد. معذلک هنگامی که بحث درباره استالینیسم را پیش می کشیم به ناگاه با یک نظم بسته فکری مواجه می شویم که تنها کارکرد آن اثبات منطقی بودن هواداری از استالینیسم و عدم مغایرت آن را اصول منطقی است. او بعضی حقایق روشن را انکار و برخی را تحریف خواهدکرد و در مواردی که حقایق و نظرات خاصی را قبول داشته باشد طرز فکر خود را منطقی و مستدل خواهد پنداشت. در عین حال استدلال خواهد کرد که پرستش رهبران فاشیست یکی از نفرت انگیزترین جنبه های خودکامگی است و ادعا خواهد کرد که پرستش شخصیت استالین چیزی کاملا متفاوت و تجلی واقعی عشق و علاقه مردم نسبت به او است. اگر به او بگویید که این همان چیزی است که نازی ها می گویند، اغماض گرانه بر عدم بصیرت شما پوزخند خواهد زد یا اینک شما را به نوکری سرمایه داری متهم خواهد نمود. وی برای اثبات این نکته که چرا ناسیونالیسم روسی ناسیونالیسم نیست و چرا خودکامگی، دموکراسی است و اینکه چطور کار برده وار جهت آموزش و اصلاح عناصر ضد اجتماعی طرح ریزی می شود هزار و یک دلیل خواهد تراشید. استدلال هایی که در دفاع یا توجیه تفتیش عقاید یا تعصبات نژادی یا جنسی به کار می رود نیز تصاویری از همان تلاش های موجه نمایی است."

 

.



امیرحسین پسرم در تاریخ 89.1.5 فروردین ماه بدنیا آمده. صحیح و سالم است. موقع شیر خوردن خیلی ناز میکنه، نازش کنید تا شیشه رو بگیره. تیروئید هم نداره. واکسن اولیش هم زده. شیر خشک نان یک می خوره. در موقع شیر خوردن در آغوش گرفته شود تا تو گلوش نپره. برای یبوست قطره کولیک بهش داده شود. قطره آ+د صبح و شب می خوره 10 قطره

به خاطر خدا دوستش داشته باشید!!


http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100873801400


از آموزه های ماکیاولی

ماکیاولی کسی است که به دنبال انتشار افکارش موج تنفر از او حتی با گذشت چند قرن از دوران حیاتش همچنان ادامه دارد. اما همانطور که احتمالاً شنیدهاید، تنها فرق ماکیاولی با بسیاری از سیاستمداران دیگر این است، آنچه آنها تمام تلاششان را کردند و میکنند که پنهانش کنند را آشکار کرد. امروز هم که به عملکرد بسیاری از سیاستمداران دنیا نگاه میکنیم، در مییابیم که به بهترین شکل درسهای ماکیاولی را فراگرفتهاند و فلسفه سیاسی خود را بر مبنای آن شکل دادهاند. مطلب زیر نیز از کتاب "ماکیاولی" نوشته کوئنتین اسکینر نقل شده است. احتمالاً این طرز فکر برایتان غریب نباشد.

... او دلیل میآورد که هر حکمرانی که بخواهد به بالاترین هدفهای خود برسد، خواهد دید که پیروی از اخلاق همیشه طریق عقل نیست، بلکه بهعکس، هر کوشش یکنواختی برای "عمل کردن به هرآنچه آدمیان به دلیل آن خوب دانسته میشوند" سیاستی مخالف عقل و تباه از کار درمیآید...

پس اگر شهریاران نباید بر وفق دستورهای متعارف اخلاقی رفتار کنند، چگونه باید رفتار کنند؟ ... میگوید شهریار خردمند در مرتبه نخست آنچه را ضرورت اقتضا میکند راهنما میگیرد:"برای حفظ مقام و موقعیت خویش، باید دارای این قوه شود که از نیکی بپرهیزد و دریابد که [با توجه به اوضاع و احوال] چه وقت آن [قوه] را به کار ببرد و چه وقت به کار نبرد". این آموزه اساسی، سه فصل بعد باز تکرار میشود، و ماکیاولی مینویسد: شهریار خردمند "هرگاه بتواند، نیکی میکند" ولی "میداند که اگر زمان ایجاب کرد، چگونه بدی کند". بهعلاوه، او باید با این واقعیت سازگار شود که "غالباً ضروری است که برخلاف راستی و برخلاف محبت و برخلاف انسانیت و برخلاف دین" رفتار کند اگر بخواهد "حکومت خویش را پابرجا نگاه دارد"

در فصل هجدهم مؤکداً میگوید که ریاکاری نهتنها برای حکومت شهریاری واجب است، بلکه میتوان تا هرزمان که لازم باشد به آسانی به آن ادامه داد. دو دلیل متمایز در اثبات این نتیجه مخالفت برانگیز عرضه میشود. یکی اینکه بیشتر آدمیان آنقدر سادهلوحند و بهویژه آنچنان استعداد خودفریبی دارند که معمولاً نسنجیده ظاهر امور را میپذیرند. دیگر اینکه وقتی نوبت ارزیابی رفتار شهریاران میرسد، حتی زیرکترین ناظران چارهای ندارند جز اینکه بر پایه ظواهر داوری کنند. مقام شهریاری از آنجا که از عامه مردم جدا و در پناه "فخامت و عظمت دولت" است، بهگونهای است که " همه کس شما را آنطور که مینمایید، میبیند" و "کمتر کسی درک میکند که چه هستید". پس دلیلی نیست که فرض کنیم گناهان شما مشتتان را باز میکند. بهعکس، شهریاری که فریب دهد همیشه کسانی را خواهد یافت که اجازه فریب خوردن به خود بدهند.

از آموخته های ماکیاولی

"چندجا در زندگی و فعالیت های دیپلماتیک ماکیاولی یکی از معضلات سیاسی چنان پیش چشم او با واقعبینی بهحساب گرفته و حل شد که نه تنها ستایش بی چون و چرای او را برانگیخت، بلکه همچنین در نظریات وی در خصوص رهبری سیاسی تاثیر روشن باقی گذاشت.یکی از اینگونه موارد در 1503 ، در جراین زورآزمایی طولانی چزاره بورجا و پاپ پیش آمد. ماکیاولی شیفته این شده بود که ببیند یولیوس چگونه می خواهد گره کوری را که حضور دوک در دربار او ایجاد کرده است به سرپنجه تدبیر بگشاید، و به کمیته دهنفری جنگ خاطرنشان ساخت:"نفرتی که آن مقام قدوسیمآب همیشه [از بورجا] داشته به همه معلوم است"، ولی این امر تغییری در این واقعیت نمیدهد که بورجا در انتخاب شدن پاپ "به دوک وعدههای بزرگ دادهاست" (سفارتها، 599). مسئله حلناشدنی مینمود، بدین معنا که یولیوس چگونه ممکن بود امیدوار باشد که بدون عهدشکنی، آزادی عمل پیداکند.

ماکیاولی بهزودی دریافت که پاسخ در دو مرحله آنچنان سادهای بهدست میآید که انسان نمیداند چه بگوید. یولیوس پیش از انتخاب به مقام جدید، بهدقت تاکید کردهبود که "مردی صادق و یکدل است" و، بنابراین، خویشتن را بدون قید و شرط متعهد میداند که با بورجا "در تماس بماند تا بتواند به عهد خود به وی وفا کند" (سفارتها، 621، 613). ولی همینکه احساس امنیت کرد، بلافاصله زیر تمام وعدههای خود زد. نه تنها منصب و سپاهیانی را که گفته بود به دوک نداد، بلکه  دستور داد او را دستگیر و در کاخ پاپ زندانی کردند. ماکیاولی بهزحمت قادر بود شگفتی و ستایش خویش را از این کار پنهان کند و نوشت: "ببینید این پاپ چگونه شرافتمندانه دیون خود را ادا میکند: برای اینکه بدهیها را تصفیه کند، فقط آنها را خط میزند"، و بعد میافزاید جالب اینکه هیچکس فکر نمیکند که به آبرو و حیثیت مقام پاپ لطمهای واردشدهاست؛ بهعکس "همه کماکان و با همان اشتیاق بر دست پاپ بوسه میزنند" (سفارتها ، 683)."


نقل از کتاب ماکیاولی نوشته کوئنتین اسکینر