انگار بهت و حیرت ما تمامی ندارد. از وقتی که این مطلب را خوانده ام : روایتی از زندگی و بازداشت سعیده پورآقایی، گیج شده ام و انبوهی از سؤالات بی جواب ذهنم را اشغال کرده اند.
چرا این مسائل اینقدر عادی شده اند؟ چرا کرامت انسانی اینقدر راحت نادیده گرفته می شود؟ چرا با شنیدن این خبر آنها که باید از شرمندگی جان نمی دهند؟ اگر دروغ است چرا راست آن اثبات نمی شود و اگر راست است با مقصرین و مسببین آن چه برخوردی شد؟ چرا هرروز باید منتظر شنیدن خبری مانند این باشیم؟
در یک جامعه ملحد شاید پیگیری نکردن این مسائل را بتوان توجیه کرد، اما ما در جامعه ای زندگی می کنیم که خود آن جامعه به عنوان مثال به ما آموزش می دهد که در ماه رمضان قرآن بخوانید. بخوانیم؟
"وَ مَن یَقُتل مُؤمناً مُتَعَمِّداً فَجَزآؤُهُ جَهَنّمُ خالداً فیها وَغَضِبَ اللهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ و اَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً"
"هرکس مؤمنی را به عمد بکشد مجازاتش جهنم است که در آن جاوید معذب خواهد بود خدا بر او خشم و لعن کند و عذابی بسیار شدید مهیا سازد."
سوره نساء، آیه نودوسه
لازم به توضیح نیست که خواندن همین آیه چه موجی در ذهن ما ایجاد می کند. باز هم بخوانیم؟
فرصت تحقیق پیدانکردم اما سعی کردم برای شروع از داشته های مختصر خودم استفاده کنم.
کربلا صحنه عجیبی است. امت پیامبر، مدت کوتاهی بعد از پیامبر و به دنبال یزید (خلیفه قانونی و رسمی !) بر روی فرزند رسول خدا که خود رسول او را از کاروان سالاران قافله بشریت خوانده بود شمشیر کشیدند. شاید زمان پیامبر محال به نظر می رسید اما این واقعه در میان بهت و حیرت راستان آن روزگار رخ داد و گروهی را به پست ترین جایی که انسان می تواند برود برد. برخی از آنها به طمع قدرت، برخی به طمع ثروت، برخی از روی ترس و برخی از روی جهل در این ورطه افتادند.
در نوشته پیشین این پرسش برایم مطرح شده بود که چرا بعد از گذشت چند قرن از آن واقعه هنوز هم باید منتظر امامی منصور باشیم تا به همراهی او به خون خواهی حسین برخیزیم.
قاتلین حسین:
از ویژگی های قاتلین حسین کدام یک همراه با آنان به گور برده شد؟ شمر و یزید و پیروانشان مولود افکار و شرایطی بودند که نمی توانیم بگوییم دیگر وجودندارند. هنوز هم مادر دنیا آبستن کسانی است که حاضرند برای اهداف پستشان به هر رذالتی تن دهند و اگر باز هم فرصت پیداکنند حاضرند شمشیر بر فرق عدالت بکوبند یا خنجر بر گلوی آزادگی بگذارند. نمی دانم، شاید این معنا به نوعی در عبارت معروف "کل یوم عاشورا" نهفته باشد. وشاید آن امام منصور می آید تا از وارثان افکار معاویه و یزید انتقام بگیرد.
امشب بعد از مدتها دوباره زیارت عاشورا خوندم.
این زیارت نامه چقدر عجیب است. احساس می کنم با موجود زنده ای طرف هستم. موجودی که با من حرف می زند، از گذشته می گوید. از تاریخ. از نقش آفرینان آن و از دنباله آنها تا به امروز و حتی آینده.
شروع زیارت با سلام و درود بر پیامبر و خاندان پیامبر و امام حسین و اصحاب امام. سپس یادآوری این مصیبت بزرگ و لعنت بر پدیدآورندگانش:
"پس خدا لعنت کند امتی را که اساس ظلم و ستم را بر شما اهل بیت رسول بنیاد کردند و خدا لعنت کند امتی را که شما را از مقام و مرتبه خود منع کردند و رتبه ای را که خدا مخصوص شما گردانیده بود از شما گرفتند. خدا لعنت کند امتی را که شما را مقتول ساختند و خدا لعنت کند آن مردمی را که از امرای ظلم و جور برای قتال با شما تمکین و اطاعت کردند. من به سوی خدا و به سوی شما از آن ظالمان و شیعیان آنها و پیروان و دوستانشان بیزاری می جویم."
تا اینجا واضح است. هر انسانی وقتی بزرگانی چون خاندان پیامبر را می بیند نسبت به ستم کنندگان بر آنها خشم می گیرد هرچند خود را خلیفه بنامند و امام جماعت باشند و هرچند بر پیشانیشان نشان سجده های طولانی باشد. اما در جایی دیگر درخواست می کنیم که خداوند روزی ما گرداند که با امامی منصور از اهل بیت پیامبر خون خواه امام باشیم. اینجاست که باید ایستاد. یعنی چه؟ مگر قاتلین امام از بین نرفتند. پس آرزو برای خونخواهی امام در چند نسل بعد چه معنایی دارد؟
گمون کنم پاسخ دادن به این پرسش خیلی چیزها رو برام روشن کنه. اگر شما هم چیزی به ذهنتون رسید به من کمک کنید.